چون من به نگاه دلفریبی گر عاشق و بی قرار گشتی
در دشت جنون بی ترانه سرگشته تر از غبار گشتی
یا پیر شدی چو من دریغا از آینه شرمسار گشتی
گفتی که همیشه یاد من باش من یاد تو بوده ام همیشه
من هر غزل و ترانه ام را بهر تو سروده ام همیشه
هر صبح پس از نیایش من از ته دل دعات کردم
در قصر بلور آسمونها فریاد زنان صدات کردم
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
دل داده ام بر باد ، بر هر چه باداباد
مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد
ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره ی دودی ، از دودمان باد
آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد ، گاهی به دست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد ، بوی تو می آید
تنها تو می مانی ، ما می رویم از یاد
ادامه در لینک زیر
یادمان باشد فردا حتما ناز گل را بکشیم...
حق به شب بو بدهیم...
و نخندیم دیگر به ترکهای دل هر گلدان...!!
و به انگشت نخی خواهیم بست
تا فراموش نگردد فردا...!
زندگی شیرین است!
زندگی باید کرد...
و بدانم که شبی خواهم رفت .... !!!
و شبی هست که نباشد پس از آن فردایی
***
شمع دانی که دم مرگ به پروانه چه گفت ؟
گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی
سوخت پروانه ولی ، خوب جوابش را داد
گفت طولی نکشد نیز تو خاموش شوی
می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و مل است و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینست
عاشقی را شرط اول ناله وفریاد نیست
تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
عاشقی مقدورهر عیاش نیست
غم کشیدن صنعت نقاش نیست
..........
کاش می شد عشق را ابراز کرد
یا که عشق را با سحر اغاز کرد
لحظه به لحظه دم به دم ساعت به ساعت خواهمت
گر خوشم یا نا خوشم در هر دو حالت خواهمت
.........
به غم كسی اسیرم كه ز من خبر ندارد
عجب از محبت من كه در او اثر ندارد
غلط است هر كه گوید دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
نظرات شما عزیزان:
Khalil 
ساعت12:35---11 آبان 1391
|